کد مطلب:314946 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169

مثل ابوالفضل
در شب عملیات خیبر در حال حركت بودیم كه یكباره دوشكاهای دشمن شروع به تیراندازی مستقیم به سوی ما كردند. فرمانده عملیات، دستور داد و بی درنگ همه بر زمین افتادیم. آتش دشمن كه فرو نشست به پیشروی ادامه دادیم. صبح كه به عقب باز می گشتیم با پیكر غرقه به خون ابوالفضل شفیعی مواجه شدیم.

صحنه دردناكی بود، دو دستش قطع و جاهای مختلف بدنش نیز مورد اصابت تیر و تركش واقع شده بود. در حالی كه بغضی تلخ، در گلوی ما را می فشرد و اشكی گرم بر چهره ما می دوید، گردش حلقه زدیم، یكی از بچه ها از جیب شهید شفیعی كاغذی را بیرون كشید و شروع به خواندن كرد.

وصیت نامه اش بود. در ابتدایش نوشته بود: «خدایا، همان گونه كه اسمم را ابوالفضل گذاشته اند، دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل بمیرم...» [1] .



[ صفحه 508]




[1] ما آن شقايقيم، تقي متقي، مركز فرهنگي سپاه، 1375، ص 125.